leechدیکشنری انگلیسی به فارسیپیاز، زالو، خفاش خون اشام، حجامت، انگل، اسباب خون گیری، مزاحم، خون اشام، شفاء دادن، پزشکی کردن، زالو انداختن
ضایعۀ استخوانیbone lesion, bony lesionواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی عمومی برای هرنوع ناهنجاری استخوانی ناشی از عفونت یا تودینه یا صدمه که در پرتونگاری بهصورت روشن یا متراکم دیده میشود
mufflesدیکشنری انگلیسی به فارسیصدا خفه کن، چیزی که صدا را از بین ببرد، چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن