لیدارlidarواژههای مصوب فرهنگستانابزاری که تَپها/ پالسهای نوری قوی گسیل و با آشکارسازی پرتوهای بازتابیده از محیط، اطلاعات لازم را استخراج میکند
لدرلغتنامه دهخدالدر. [ ل َدَ ] (اِخ ) نام ناحیتی به بارفروش (بابل ) مازندران .(مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
لیدرلغتنامه دهخدالیدر. [ دِ ](انگلیسی ، اِ) قائد. رهبر. سائس . پیشوا. پیشوای فرقه : لیدر حزب ؛ رهبر حزب .
لیدرلغتنامه دهخدالیدر. [ ل َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. کوهستانی و معتدل و دارای 6 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا پنبه و غلات . شغل اهالی زراعت و را
پلیدرلغتنامه دهخداپلیدر. [ پ ُ دُ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان پریام پادشاه ترواست . هنگام محاصره ٔ تروا پدر او وی را با خزاین موفور نزد داماد خود پُلیم نِسْتُر روانه کرد و او وی را بکشت .
دماسنج لیداری جذب تفاضلیdifferential absorption lidar thermometer, DIAL thermometerواژههای مصوب فرهنگستاندورکاو فعالی که دما را با استفاده از لیزر میسنجد