liveدیکشنری انگلیسی به فارسیزنده، زندگی کردن، زیستن، زنده بودن، منزل کردن، سکون کردن، دایر، سرزنده، موثر
believeدیکشنری انگلیسی به فارسیایمان داشتن، باور کردن، معتقد بودن، اعتقاد داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد کردن، گمان داشتن، ایمان اوردن
relieveدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، تخفیف دادن، خلاص کردن، داشتن، کمک کردن، تسلی دادن، بر کنار کردن، تغییر پست دادن، بر جسته ساختن، ریدن