لفرلغتنامه دهخدالفر. [ ل ُ ف ُ ] (اِخ ) فرانسوا. ژنرال و امیرالبحر در خدمت روسیه . مولد ژنو، ندیم پطر کبیر (1656-1699 م .).
لفچلغتنامه دهخدالفچ . [ ل َ ] (اِ) لب سطبر. لب درشت آویخته . لغتی است در لفج . به معنی لب حیوانات مخصوصاً شتر و گاو و خر استعمال میشود : فروهشته لفچ و برآورده کفچ به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ . فردوسی .لفچهائی چو زنگیان سیاه ه