limitدیکشنری انگلیسی به فارسیحد، حدود، اندازه، پایان، وسعت، غایت، کنار، سابقه، محدود کردن، محدود ساختن، منحصر کردن
نقطۀ انباشتگیaccumulation point, cluster point, limit pointواژههای مصوب فرهنگستانبرای مجموعهای از یک فضای توپولوژیکی، نقطهای از آن فضا که هر همانستگی (cohomology) آن شامل دستکم یک نقطه از آن مجموعه غیر از خود آن نقطه باشد
نقطة انشعاب تاشدگیfold bifurcation pointواژههای مصوب فرهنگستانفرمولدار نیز: نقطة انشعاب گرهزینی saddle node bifurcation point انشعاب نقطة حدی limit point bifurcation
limitدیکشنری انگلیسی به فارسیحد، حدود، اندازه، پایان، وسعت، غایت، کنار، سابقه، محدود کردن، محدود ساختن، منحصر کردن