limpin
لینپین
لمس کردن، شلی، عمل لنگیدن
لبن . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لبون . (منتهی الارب ).
لبن . [ ل ِ ] (اِخ ) جایی است از حدود حرم (؟) به راه یمن . (منتهی الارب ).
لبن . [ ل ِ ] (ع اِ) خشت خام . لَبِن . لِبِن . (منتهی الارب ).
افتخار
لمس کردن
چرت زدن