پیلسملغتنامه دهخداپیلسم . [ س َ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه از پهلوانان لشکر افراسیاب تورانی . وی به دست رستم کشته شد : آتش تیغش چو تافت پنبه شود بوقبیس باد تهمتن چو خاست پشه شود پیلسم . خاقانی .فردوسی داستان کشته شدن پیلسم را چنی
پیلسملغتنامه دهخداپیلسم . [ س ُ ] (اِ مرکب ) سم سطبر و درشت و سخت . (برهان ). || (ص مرکب ) اسبی دارای سمی ضخم و گران . || مجازاً، اسب قوی زورآور. (فرهنگ نظام ). || کنایه از شب سیاه و تاریک . (برهان ).
لسملغتنامه دهخدالسم . [ ل َ س َ ] (ع مص ) چشیدن . || خاموش بودن از درماندگی در سخن و عجز نه از خردمندی . || پیوسته بودن به راهی . || لازم گرفتن . (منتهی الارب ).
لشملغتنامه دهخدالشم . [ ] (اِخ ) اسم قدیم دان که سبطی است . (یوشع 19:47). رجوع به دان شود. (قاموس کتاب مقدس ).
چستدیکشنری فارسی به انگلیسیalert, brisk, clever, dexterous, expeditious, light-footed, lissom, lissome, nimble, speedy, tripping