کلون بارگُنجcontainer door locking bar, container door locking rodواژههای مصوب فرهنگستانمیلهای عمودی که در بادامکهای بالا و پایین درِ بارگُنج فرومیرود و آن را چفت میکند
قفلشدگیlocking upواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای نامطلوب در تردد در تقاطعها که در آن خودروهای ورودی، مسیر خودروهای خروجی را مسدود میکنند و باعث توقف کامل تردد میشوند
flockingدیکشنری انگلیسی به فارسیflocking، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، جمع کردن، بصورت گله ورمه در امدن
interlockingدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل کردن، در هم بافتن، بهم پیوستن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن، بهم پیچیدن
انسداد برخوانیcall blockingواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در آن مسدودسازی ارتباط، با یک شماره یا گروهی از شمارهها برای مشترک فراهم میآید