locomotionدیکشنری انگلیسی به فارسیجابجایی، حرکت، تحرک، نقل و انتقال، جنبش، مسافرت، نقل و انقال نیرو بوسیلهحرکت
خل (خودمانی)دیکشنری فارسی به انگلیسیbalmy, cuckoo, kook, kookie, kooky, loco, loony, nut case, nuts, nutty, scatty, screwy, wacky, bananas, batty, bonkers, barmy
locomotionدیکشنری انگلیسی به فارسیجابجایی، حرکت، تحرک، نقل و انتقال، جنبش، مسافرت، نقل و انقال نیرو بوسیلهحرکت