lotدیکشنری انگلیسی به فارسیخیلی زیاد، قطعه، قرعه، سرنوشت، سهم، قسمت، تکه، محوطه، قطعه زمین، بهره، چندین، قواره، بخش، توده انبوه، پارچه، جنس عرضه شده برای فروش، کالا، بخش کردن، سهم بندی کردن، تقسیم بندی کردن، جور کردن، بسیار، خیلی، بسی
لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
لت لتلغتنامه دهخدالت لت . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) لخت لخت . پاره پاره : جغد که با باز و با کلنگان پردبشکندش پر و مرز گردد لت لت . عسجدی . ... دارد چو... خواجه ش لت لت ریشی دارد چو ماله آلوده به بت .عماره
محوطۀ باز استودیوback lot, lotواژههای مصوب فرهنگستانمحوطهای باز در پشت ساختمان اصلی استودیو که برای فیلمبرداری و ساخت برخی صحنههای فیلم از آن استفاده میشود متـ . محوطۀ باز
بهاربندbarnyard, barn lot, farmyard, dry lotواژههای مصوب فرهنگستانمحوطۀ حصاربندیشدهای در کنار اصطبل سرپوشیده که برای گردش روزانۀ دامها در بهار و تابستان احداث میشود