لقمه لقمهلغتنامه دهخدالقمه لقمه . [ ل ُ م َ / م ِ ل ُ م َ / م ِ ] (ق مرکب ) اندک اندک : گدائی بود که همه عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته . (گلستان ). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه