لوبیلغتنامه دهخدالوبی . [ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لوبیه ، از بلاد مصر. رجوع به لوبة شود. (سمعانی ). حبشی . (آنندراج ).
لوبيدیکشنری عربی به فارسیتحميل گري کردن , راهرو , دالا ن , سالن انتظار(در راه اهن و غيره) , سالن هتل و مهمانخانه , سخنراني کردن , براي گذراندن لا يحه اي (درسالن انتظارنمايندگان مجلسين) سخنراني وتبليغات کردن
lumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوده ها، توده، غده، کلوخه، تکه، درشت، قلنبه، گره، ادم تنه لش، مقدار زیاد، قطعه، قلنبه کردن، توده کردن، بزرگ شدن
limpدیکشنری انگلیسی به فارسیلمس کردن، لنگی، لنگ، لنگیدن، شلیدن، خمیدن، شل، اهسته رو، نرم، قابل انحناء
slumpدیکشنری انگلیسی به فارسیسقوط، رکود، افت، ریزش، زمین باتلاقی، مقدار زیاد، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، سقوط کردن، یکباره پایین امدن یا افتادن