lumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیتوده ها، توده، غده، کلوخه، تکه، درشت، قلنبه، گره، ادم تنه لش، مقدار زیاد، قطعه، قلنبه کردن، توده کردن، بزرگ شدن
limbsدیکشنری انگلیسی به فارسیاندام ها، عضو، شاخه، عضو بدن، دست یا پا، قطع کردن عضو، اندام زبرین، اندام زیرین
plumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیplumps، صدای تلپ تلپ، چاق شدن، فربه ساختن، گوشتالو کردن، محکم افتادن یا افکندن
slumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیدامنه، رکود، افت، ریزش، زمین باتلاقی، مقدار زیاد، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، سقوط کردن، یکباره پایین امدن یا افتادن