مفشیلغتنامه دهخدامفشی . [ م ُ ف َش ْ شی ] (ع ص ) کاسرالریح . (ناظم الاطباء). هرچه ریاح مجتمعه را متفرق ساخته و قابل دفع کند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به مدخل بعد شود.
مفسیلغتنامه دهخدامفسی . [ م َ سا ] (ع اِ) محل خروج باد از شکم . (از اقرب الموارد). و رجوع به مفسا شود.