ماعدالغتنامه دهخداماعدا. [ ع َ ] (ع حرف اضافه ٔ مرکب ) کلمه ٔ استثنا به معنی مگر و جز و سوا. و قولهم ماعدا فلان ان صنع کذا؛ ای ماجاوزه . (ناظم الاطباء). به معنی ماسوا. (آنندراج ) : عجم ماعدای کلیله و دمنه کتابی دیگر مشحون به غرایب حکمت ... مثل آن نساخته اند. (مرزبان نام
موحدیلغتنامه دهخداموحدی . [ م ُ وَح ْ ح ِ ] (حامص ) صفت موحد. یکتاپرستی . یگانه پرستی . اعتقاد به وجود خدای یگانه : موحدی است گذشتن ز ملت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود. سوزنی .و رجوع به موحد شود.
ماعدادیکشنری عربی به فارسیمستثني کردن , مشمول نکردن , اعتراض کردن , ( ) جز , بجز , مگر , باستثناي , غير از , سواي