ماستولغتنامه دهخداماستو. (اِ مرکب ) ماستونه . ماستینه . دوغ صاف کرده ٔ ستبر کرده ٔ خشک کرده . || ماستوا. آش ماست . (از ناظم الاطباء) (از جانسون ). و رجوع به ماست با و ماستابه شود.
میاستولغتنامه دهخدامیاستو. [ م َ ] (اِ) نام معبدی است ترسایان را و با طای حطی هم آمده است که میاسطو باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به میاسطو شود.
میاسطولغتنامه دهخدامیاسطو. [ م َ ] (اِ) میاستو. معبدی است ترسایان را. (از برهان ) : نسطوری و موبدی نژادش اسلامی و ایزدی نهادش ...بر راه میاسطو نشسته هیروقی را زبان گسسته . خاقانی (تحفةالعراقین ).شارح تحفةالعراقین میاسطو را فر