قاعدة ماکMac ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که بر اساس آن ژرفای چشمة بیهنجاری مغناطیسی با پهنای نمودار دامنههای آن پیوند پیدا میکند
makeدیکشنری انگلیسی به فارسیساختن، ساخت، نظیر، ساختمان، درست کردن، ایجاد کردن، انجام دادن، بوجود اوردن، تصنیف کردن، باعی شدن، وادار یا مجبور کردن، تاسیس کردن، گاییدن
برنامۀ نوآراییmake-over showواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای تلویزیونی که در آن ظاهر افراد یا اماکن را در حد شگفتآوری تغییر میدهند
makeدیکشنری انگلیسی به فارسیساختن، ساخت، نظیر، ساختمان، درست کردن، ایجاد کردن، انجام دادن، بوجود اوردن، تصنیف کردن، باعی شدن، وادار یا مجبور کردن، تاسیس کردن، گاییدن