قاعدة ماکMac ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که بر اساس آن ژرفای چشمة بیهنجاری مغناطیسی با پهنای نمودار دامنههای آن پیوند پیدا میکند
makeدیکشنری انگلیسی به فارسیساختن، ساخت، نظیر، ساختمان، درست کردن، ایجاد کردن، انجام دادن، بوجود اوردن، تصنیف کردن، باعی شدن، وادار یا مجبور کردن، تاسیس کردن، گاییدن
آب جبرانیmakeup waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که برای جبران کردن اتلاف آب ناشی از تبخیر و نشت و غیره اضافه میشود
makeدیکشنری انگلیسی به فارسیساختن، ساخت، نظیر، ساختمان، درست کردن، ایجاد کردن، انجام دادن، بوجود اوردن، تصنیف کردن، باعی شدن، وادار یا مجبور کردن، تاسیس کردن، گاییدن