مخزانلغتنامه دهخدامخزان . [ م َ ] (اِخ ) نام معبد ترسایان که به اسم بانی معروف است . (غیاث ). و رجوع به مخران شود.
مخزونلغتنامه دهخدامخزون . [ م َ ] (ع ص ) در خزانه نهاده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مال جمع کرده شده . (ناظم الاطباء) : روزن و برهون چو بسته گشت خیانت راه نیابد بسوی گوهر مخزون . ناصرخسرو.او را یمین