مرموزلغتنامه دهخدامرموز. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمز. رجوع به رمز شود. بیان شده به رمز. (ناظم الاطباء). به رمز. دارای رمز : وی بر این سخن مرموز آن خواست که پدر با امیر ماضی ملک خراسان به مرو یافت که سامانیان را بزد و خراسان از دست ما اینجا بشد. (تاریخ بیهقی چ
مرموسلغتنامه دهخدامرموس . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمس . رجوع به رمس شود. || پوشیده . مکتم (خیر). (یادداشت مرحوم دهخدا). || مطموث (خاک ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرمویلغتنامه دهخدامرموی . [ م َ م َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مَرمی ّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرمی شود.