لغتنامه دهخدا
مرکوب . [ م َ ](ع ص ،اِ) نعت مفعولی است از مصدر رکوب . رجوع به رکوب شود. سواری کرده شده . (غیاث ). || به معنی مرکب است . (از منتهی الارب ). برنشستنی از ستور و کشتی . (آنندراج ). برنشست . چاروا. چهار پای : بر چنین مرکوب سی فرسنگ راه من ز چشم بد