شارش جرمیmass flowواژههای مصوب فرهنگستانمقدار جرمی از شاره که در مدتزمان معین از واحد سطح عبور میکند
موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
Massدیکشنری انگلیسی به فارسیجرم، توده، انبوه، حجم، توده مردم، مراسم عشاء ربانی، کپه، جمع، قسمت عمده، گروه، جمع اوری کردن
آهنگ شارش جِرمیmass flow rateواژههای مصوب فرهنگستانجِرمی از ماده که در واحد زمان از سطح مشخصی میگذرد متـ . بده جِرمی
شارشسنج اتلافگرماییheat-loss flow meter, thermal mass flow meterواژههای مصوب فرهنگستانشارشسنجی که با سنجش میزان اتلاف گرما و تغییر دما در شارش گاز در درون لوله، آهنگ شارش جرمی آن را اندازه میگیرد