مشظظلغتنامه دهخدامشظظ. [ م ُ ش َظْ ظَ ] (ع ص ) راست ایستاد. (منتهی الارب ): جاء مشظظاً؛ آمد در حالتی که نره ٔ او نعوظ کرده بود. (ناظم الاطباء).
مصوصیلغتنامه دهخدامصوصی . [ م ُ ص َ صی ] (ع اِ) از ایام بردالعجوز است . (ناظم الاطباء). از ایام عجوز است . (منتهی الارب ).