متمورلغتنامه دهخدامتمور. [ م َ ] (ع ص ) آن که او را از خرما توشه داده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مثمورلغتنامه دهخدامثمور. [ م َ ] (ع ص ) بسیار. گویند مال مثمور و قوم مثمورون . (منتهی الارب ). بسیار و فراوان . (ناظم الاطباء). بسیار. (آنندراج ). مال مثمور؛مال بسیار برکت داده شده . (از ذیل اقرب الموارد).
مطمورلغتنامه دهخدامطمور. [ م َ ] (ع ص ) غله ٔ ذخیره شده . || گرفتار درد دندان . (ناظم الاطباء). || آماهیده . آماسیده . ورم کرده (خستگی ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به طمر در همین لغت نامه شود.
متمیرلغتنامه دهخدامتمیر. [ م َ ] (ع ص ) نره ٔ سخت و درشت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مُتمَئِرّ شود.