متسودلغتنامه دهخدامتسود. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) نکاح کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردی که عروسی می کندو زن می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسود شود.
متشوذلغتنامه دهخدامتشوذ. [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) عمامه بر سر بندنده خویشتن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).عمامه پوشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوذ شود.
متشوطلغتنامه دهخدامتشوط. [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) نیک راننده اسب را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که مانده می کند اسب خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوط شود.