آرمانۀ بیشینmaximal idealواژههای مصوب فرهنگستانآرمانهای در یک حلقه که تنها آرمانۀ سرۀ شامل آن، خودش باشد
بیشینۀ حالت پایای لاکتاتmaximal lactate steady stateواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در فعالیت بدنی که در آن بیشینۀ حذف لاکتات از خون با بیشینۀ تولید آن در خون برابر میشود
فعالیت ذاتیintrinsic activity, maximal agonist effectواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهپاسخی که همکنشگر میتواند ایجاد کند
مسمئللغتنامه دهخدامسمئل . [ م ُ م َ ءِل ل ] (ع ص ) مرد باریک شکم و لاغر. (منتهی الارب ماده ٔ س م ل ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باریک میان . (مهذب الاسماء). || جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مشمللغتنامه دهخدامشمل . [ م ِ م َ ] (ع اِ) شمشیر کوتاه که به جامه بپوشند آن را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شمشیر بران . ج ، مشامل . (مهذب الأسماء). دشنه . قمه . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از چادر که بر خود پیچند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مشمال شود.
آرمانۀ بیشینmaximal idealواژههای مصوب فرهنگستانآرمانهای در یک حلقه که تنها آرمانۀ سرۀ شامل آن، خودش باشد
حداکثردیکشنری فارسی به انگلیسیall, extreme, extremity, farthest, outside, maximal, maximum, top, utmost
بیشینهدیکشنری فارسی به انگلیسیextreme, extremity, high-water mark, majority, maximal, maximum, utmost, outside, peak, top