maximumدیکشنری انگلیسی به فارسیبیشترین، بیشینه، حد اکثر، ماکسیمم، منتها درجه، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بالاترین، بزرگترین، بیشین
maximumدیکشنری انگلیسی به فارسیبیشترین، بیشینه، حد اکثر، ماکسیمم، منتها درجه، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بالاترین، بزرگترین، بیشین
بیشینهmaximumواژههای مصوب فرهنگستانبزرگترین مقدار در مجموعهای از مقادیر، در صورت وجود متـ . ماکسیمم * مصوب فرهنگستان اول
maximumدیکشنری انگلیسی به فارسیبیشترین، بیشینه، حد اکثر، ماکسیمم، منتها درجه، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بالاترین، بزرگترین، بیشین
بیشینهmaximumواژههای مصوب فرهنگستانبزرگترین مقدار در مجموعهای از مقادیر، در صورت وجود متـ . ماکسیمم * مصوب فرهنگستان اول
ارزانبَرaframax, average freight rate assessment maximumواژههای مصوب فرهنگستاننفتکشی با ظرفیت حمل 45 تا 79/9هزار تن که ازلحاظ میانگین کرایۀ حمل بهصرفه است