مجویلغتنامه دهخدامجوی . [ م ُ ] (ع ص ) دیگ در جواء کننده و جِواء غلاف دیگ یا چیزی از چرم و جز آن که بر آن دیگ نهند. (آنندراج ). کسی که آویزان می کند دیگ را. (ناظم الاطباء).
مجودلغتنامه دهخدامجود. [ م َ ] (ع ص ) رجل مجود؛ مرد تشنه . (منتهی الارب ). تشنه و گویند مشرف بر مرگ . (از اقرب الموارد). || خوشیده از تشنگی . || جایی که جابجا باران به آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجودة شود.
مجودلغتنامه دهخدامجود. [ م ُ ] (ع مص ) به سیری و فراخی رسیدن شتر. (آنندراج ). در چراگاه بسیار افتادن شتران و به سیری و فراخی رسیدن . مَجد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجد شود.