میمرلغتنامه دهخدامیمر. [ م َ م َ ] (ع اِ)(سریانی الاصل ) طریق . راه . (دزی ج 2 ص 630) (عیون الانباءج 1 ص 98). ج ، میامر : یعرف بکتاب
ممرلغتنامه دهخداممر. [ م َ م َ ] (اِ) در زبان کودکان ، شرم دختربچه . (یادداشت مرحوم دهخدا). در تداول اطفال ، آلت تناسلی دختر خردسال .
ممرلغتنامه دهخداممر. [ م َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین که در سه محل باسامی ممریک و ممر دو و ممرسه واقع شده است و جمعیت آنها به ترتیب . 20، 180، و 190 تن است . (از فرهن
ممرلغتنامه دهخداممر. [ م َ م َرر ] (ع مص ) گذشتن و مرور کردن . (ناظم الاطباء). گذشتن . (آنندراج ). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) گذر. عبور : نیکو ثمر شو ایراک مردم بجز ثمر نیست آن راکه در دماغش مر دیو را ممر نیست . ناصرخسرو.
ممرلغتنامه دهخداممر. [ م ُ م َرر ] (ع ص ) رسن سخت تافته . (آنندراج ). رشته ٔ محکم تافته . (مهذب الاسماء). ریسمانی که سخت تافته شده . (از اقرب الموارد). رجوع به مُمِرّ شود. || آنکه طناب و ریسمان را استوار و محکم می تابد. (ناظم الاطباء) .
یادنوشتaide-mémoire, pro-memoria, memorandumواژههای مصوب فرهنگستانبیانیهای مکتوب حاوی نظر یک دولت، در باب مسئلهای خاص، که بلافاصله پس از ابلاغ شفاهی به نمایندة کشور دیگر، به او داده میشود