merrierدیکشنری انگلیسی به فارسیشادتر، شاد، فراخ، خوش، بشاش، مسرور، سرخوش، سرمست، شاد کام، خوشحال، شادمان، پرنشاط، خوشدل، سرحال، پر میوه، با نشاط، شاد دل، خرم، خشنود، خندان، خوش وقت، خوشنود، سبک روح
mergedدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام شد، ادغام کردن، ترکیب کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، مستهلک شدن، غرق شدن، مخلوط کردن، فرو رفتن
mergeدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام، ادغام کردن، ترکیب کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، مستهلک شدن، غرق شدن، مخلوط کردن، فرو رفتن
ادغامگر میدیMIDI mergerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که دو یا چند رشته از اطلاعات میدی را ترکیب و به یک رشته تبدیل میکند
ادغامدیکشنری فارسی به انگلیسیamalgamation, coalescence, coalition, consolidation, integration, marriage, merger
راهبُرد فراگسترش افقیhorizontal integration strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی که براساس آن شرکت با تملک یا ادغام (merger) یا تصرف (takeover) شرکتی دیگر، در موقعیت مشابه در زنجیرة ارزشی (chain value) به گسترش فعالیتهای خود میپردازد
ادغامگر میدیMIDI mergerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که دو یا چند رشته از اطلاعات میدی را ترکیب و به یک رشته تبدیل میکند