مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
مینmine 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای حاوی مقداری مواد منفجره که برای نابود کردن یا آسیب رساندن به وسایل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی یا افراد به کار میرود * مصوب فرهنگستان اول
مین بیاثرinert mineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مین آموزشی که ازلحاظ اندازه و شکل و وزن مشابه مین جنگی اما همۀ مواد منفجره و آتشزای آن بیاثر است
مین پخشیscatterable mineواژههای مصوب فرهنگستانمینی که بهوسیلۀ هواگرد یا توپخانه یا خودروهای زمینی پخش میشود و در زیر خاک قرار داده نمیشود
messingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسخره کردن، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن
messingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسخره کردن، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن