چمتولغتنامه دهخداچمتو. [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 57 هزارگزی جنوب رودسر و 6 هزارگزی شوئیل واقع است و 79 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غ
متولغتنامه دهخدامتو. [ م َت ْوْ ] (ع مص ) دور ودراز سیر کردن و دور رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دراز کشیدن : و متوت الحبل ؛ دراز کشیدم رسن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
متویلغتنامه دهخدامتوی . [ م ُت ْ ] (ع ص ) پراکنده کننده و برباددهنده و تلف کننده ٔ زر. (ناظم الاطباء). هلاک کننده . (از اقرب الموارد).
methodizesدیکشنری انگلیسی به فارسیروش، متدیست کردن، اصولی شدن، در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن، دارای روش یا قاعدهای کردن
methodizesدیکشنری انگلیسی به فارسیروش، متدیست کردن، اصولی شدن، در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن، دارای روش یا قاعدهای کردن