مورزلغتنامه دهخدامورز. [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکردواقع در 54 هزارگزی باختر اردل با 154 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . دژ قدیمی به نام قلعه محمد دارد. اهالی به اطراف ایزه و م
مورگزلغتنامه دهخدامورگز. [ گ َ ] (ن مف مرکب ) گزیده ٔ مور. || طعامی که مور بر آن درافتاده بود. (دهار). مورگن . و رجوع به مورگن شود.
مروزلغتنامه دهخدامروز. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مرز، به معنی بازدارنده ٔآب . (از اقرب الموارد از لسان ). رجوع به مرز شود.
مروشلغتنامه دهخدامروش . [ م َ ] (فعل نهی ) فعل نهی است از روشن کردن . یعنی روشن مکن . (از برهان ) (از آنندراج ) : به جفت کسان چشم هرگز مروش بترس از خدا و جهان را بکوش .سعدی .
مروشلغتنامه دهخدامروش . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَرش . (اقرب الموارد). رجوع به مرش شود. || خراشیدگیها. (منتهی الارب ).