موتولغتنامه دهخداموتو. (اِ) قسمی ماهی خرد شبیه به ساردین ؛ و این کلمه در جنوب ایران معمول و خوردن ماهی مذکور در آنجا متداول است . (یادداشت مؤلف ).
مؤثفلغتنامه دهخدامؤثف . [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیف . (از منتهی الارب ، ماده ٔ اث ف ). نهنده . (آنندراج ). آن که دیگ را بر دیگدان و بر سه پایه می نهد. (ناظم الاطباء). رجوع به تأثیف شود.
مؤثفلغتنامه دهخدامؤثف . [ م ُ ءَث ْ ث َ ] (ع ص ) مرد کوتاه پهناور و نازک پرگوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بُنمایه 1motif 2واژههای مصوب فرهنگستانبخش کوچکی از یک پروتئین که همساخت بخشهایی از دیگر پروتئینهایی است که کارکردی مشابه دارند
نقشمایهmotif 3واژههای مصوب فرهنگستان1. ایده و رویداد و شخصیت خاص تکرارشونده در ادبیات نمایشی 2. عنصر مضمونی یا بصری تکراشونده در فیلمهای یک کارگردان
بُنمایۀ پروتئینprotein motifواژههای مصوب فرهنگستانبُنمایههای ساختار که معمولاً تعداد عنصرشان کم است
بُنمایهپوییmotif scanningواژههای مصوب فرهنگستانیافتن همۀ بُنمایههای شناختهشدهای که در یک توالی وجود دارند
نقشمایهواژهنامه آزاداشکال و نقشهای ساده شده که به صورت هندسی در هنرهای تجسمی و صنایع دستی مورد استفاده قرار میگیرد. این واژه در هنرهای تجسمی معادل واژهی انگلیسی Motif میباشد.
بُنمایۀ پروتئینprotein motifواژههای مصوب فرهنگستانبُنمایههای ساختار که معمولاً تعداد عنصرشان کم است
بُنمایۀ ساختاریstructural motifواژههای مصوب فرهنگستانتاب یا عنصری سهبعدی در زنجیرهای که در انواع مولکولهای دیگر نیز ظاهر میشود