maintainedدیکشنری انگلیسی به فارسینگهداری، نگه داشتن، حفظ کردن، برقرار داشتن، ادامه دادن، ابقا کردن، حمایت کردن از، مدعی بودن، نگه داری کردن
mountaineerدیکشنری انگلیسی به فارسیکوهنورد، کوه نورد، کوهستانی، کوه پیما، ساکن کوه، کوه پیمایی کردن، کوه نوردی کردن