مؤرقلغتنامه دهخدامؤرق . [ م ُ ءَرْ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأریق .بیدارداشته شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازداشته شده از خواب و بیدار نگاهداشته شده . (ناظم الاطباء).
مورقلغتنامه دهخدامورق . [ رِ ] (ع ص ) درخت برگ برآورده . (ناظم الاطباء). رجوع به ایراق شود. || مرد بسیارمال و بسیاردرم : رجل مورق . || شکاری بازگردنده بی صید. || غازی بازگردنده بی غنیمت . || جوینده ٔ بازگردنده بی نیل مقصود. (از منتهی الارب ).
مورقلغتنامه دهخدامورق . [ م ُ وَرْ رِ ] (اِخ ) ابن مشمرخ عجلی ، مکنی به ابوالمعتمر تابعی است . (از منتهی الارب ). وی از محدثان و اخیار بود و سخنان نغز و کلمات قصار از او مانده ، و از آن جمله است : در هنگام خشم سخنی نگفتم تادر حال رضا از آن پشیمان نشوم . مورق از ابی ذر و سلمان و جز آنها روایت
مورکلغتنامه دهخدامورک . [ رَ ] (اِ مصغر) مور خرد. مورچه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مور و مورچه شود.
مورکلغتنامه دهخدامورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا واقع در 47 هزارگزی جنوب سمیرم با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" di
تیرگیدیکشنری فارسی به انگلیسیblackness, darkness, dusk, eclipse, gloom, murk, murkiness, obscurity, opacity, thick