چمتکلغتنامه دهخداچمتک . [ چ َ ت َ ] (اِ) به معنی چمتاک است که کفش و پای افزار باشد. (برهان ). به معنی چمتاک و چمشاک است . (جهانگیری ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتاک و چمشاک و چمشک شود.
متکلغتنامه دهخدامتک . [ م َ ] (اِ) ترنج را گویند و آن میوه ای است که پوست آن را مربا سازند. (برهان ) (آنندراج ). یک قسم میوه که ترنج نیز گویند. (ناظم الاطباء) : پس این زن عزیز، یوسف را به خانه اندر بنشاند و آن زنان را به مجلس اندر بنشاند برابر آن خانه که یوسف اندرآن ب
متکلغتنامه دهخدامتک . [ م َ ] (ع اِ) گیاهی است که شیره اش منجمد گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || قطع و برش . (ناظم الاطباء). || قطعه . (ناظم الاطباء).
متکلغتنامه دهخدامتک . [ م َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ابهتدیکشنری فارسی به انگلیسیawesomeness, grandeur, impressiveness, majesty, mystique, solemnity, vibrations
جذبهدیکشنری فارسی به انگلیسیallure, appeal, attraction, charisma, charm, drama, draw, interest, magnetism, mystique, presence