naiveدیکشنری انگلیسی به فارسیآدم ساده، ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، بی تجربه، بی ریا، ساده طبع
نبیnabisواژههای مصوب فرهنگستانگروهی پیشتاز، از هنرجویان مدرسۀ هنری ژولیان که به شیوۀ گوگن نقاشی میکردند و او را در حوزۀ هنر، خداوند نقاشی میپنداشتند
نبیگراnabistواژههای مصوب فرهنگستانهنرمندانی که در فاصلۀ دو جنگ جهانی اول و دوم از شیوۀ نبیها پیروی کردند و پس از جنگ جهانی دوم به نو امپرسیونیست (nouveau impressioniste) مشهور شدند
naivestدیکشنری انگلیسی به فارسیnaivest، ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، بی تجربه، بی ریا، ساده طبع
صاف و سادهدیکشنری فارسی به انگلیسیclean, dryly, easy, homely, homespun, ingenuous, innocent, naive, naïve, neat, unsophisticated
ساده لوحدیکشنری فارسی به انگلیسیbumpkin, gull, homely, innocent, naive, naïve, sheep, simple, simple-minded, simplistic, zany
naivestدیکشنری انگلیسی به فارسیnaivest، ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، بی تجربه، بی ریا، ساده طبع