nauseateدیکشنری انگلیسی به فارسیتهوع، حالت تهوع دست دادن، بالا آوردن، متنفر ساختن، از رغبت انداختن، منزجرکردن
nauseatedدیکشنری انگلیسی به فارسیتهوع، حالت تهوع دست دادن، بالا آوردن، متنفر ساختن، از رغبت انداختن، منزجرکردن
nauseatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتهوع، حالت تهوع دست دادن، بالا آوردن، متنفر ساختن، از رغبت انداختن، منزجرکردن
نوخطیلغتنامه دهخدانوخطی . [ ن َ / نُو خ َ / خ َطْ طی ] (حامص مرکب ) صفت نوخط. نوخط بودن . نوخاستگی . نودمیدگی خط و موی بر پشت لب و گونه . رجوع به نوخط شود.- نوخطی عالم ؛کنایه از سبزه ٔ نودمیده ٔ ای
ناپختگیلغتنامه دهخداناپختگی . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خامی . پخته نبودن . خامی گوشت و امثال آن . سَلَغ. || کال بودن میوه . نارس بودن . || بی تجربگی . ناآزمودگی . ناسنجیدگی . || جلفی . بی وقاری . سبکی . سبکسری . بی احتیاطی . بی وقاری .