بازرس سانحۀ پلbridge strike nomineeواژههای مصوب فرهنگستانفردی خبره که دارای مهارت کافی برای ارزیابی کارشناسانه و تأیید سلامت خط آهن روی پل ضربهدیده و بازگشایی مسیر است
نمگنلغتنامه دهخدانمگن . [ ن َ گ ِ ] (ص مرکب ) نمگین . نم دار. نمور. نمناک . پرنم . مرطوب : الثری ؛ خاک نمگن . (السامی فی الاسامی ).- نمگن شدن ؛ نمگین شدن . مرطوب شدن . نم گرفتن : الغمق ؛ نمگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
نمگینلغتنامه دهخدانمگین . [ ن َ ] (ص مرکب ) نم آگین . نمناک . (آنندراج ). نمدار. تر. مرطوب . (ناظم الاطباء). بانم . نمگن : سماروغ گیاهی بود که اندر جاهای نمگین روید. (لغت نامه ٔ اسدی ). چون آهن کی در خاک نمگین بماند ژنگار برآرد. (سندبادنامه ص