nettleدیکشنری انگلیسی به فارسیگزنه، انواع گزنه تیغی گزنده، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن
nettledدیکشنری انگلیسی به فارسیnettled، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن
آزردندیکشنری فارسی به انگلیسیacerbate, afflict, aggrieve, bruise, distress, gall, grate, hit, hurt, irk, irritate, jangle, lacerate, nettle, offend, rack, ruffle
nettledدیکشنری انگلیسی به فارسیnettled، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن