نغرلغتنامه دهخدانغر. [ ن َ ] (ع مص ) آب بسیار خوردن . آب زیاد خوردن . زیاده روی کردن در آب : نغر من الماء؛ اکثر. (اقرب الموارد). رجوع به نَغَر شود. || کینه ورزیدن . حقد. (از اقرب الموارد). || نَغَر. نغیر. نغران . (متن اللغة). رجوع به نَغَر شود.
نغرلغتنامه دهخدانغر. [ ن َ غ َ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب نمکین و شور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || (مص ) برجوشیدن دیگ . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جوشیدن و فوران کردن دیگ . (از متن اللغة). نغران . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). نغ
نغرلغتنامه دهخدانغر. [ ن َ غ َ ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). که درونش از غضب و غیظ برجوشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
نغرلغتنامه دهخدانغر. [ ن ُ غ َ ] (ع اِ) مرغی است ماننده به بنجشک که نوکی سرخ دارد، و مردم مدینه آن را بلبل نامند. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). اسم جنس عصفوراست و نزد بعضی مخصوص گنجشکی است سیاه لون و بسیار کوچک و دنباله ٔ او بسیار کوتاه و دایم الحرکة و کثیرالصوت . در تنکابن ججیز نامند. گرم
نغیرلغتنامه دهخدانغیر. [ ن ُ غ َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر نُغر و نَغر. (از منتهی الارب ). گنجشک نوک سرخ خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). و تأنیث آن نغیرة است . (از اقرب الموارد). رجوع به نغر شود.
خسیسدیکشنری فارسی به انگلیسیcheeseparing, close , closefisted, illiberal, mean, mingy, miser, miserly, niggard, niggardly, parsimonious, penurious, skinflint, stingy, tightfisted, ungenerous