obeysدیکشنری انگلیسی به فارسیاطاعت می کند، اطاعت کردن، تسلیم شدن، مطیع شدن، سرسپردن، فرمانبرداری کردن، حرف شنوی کردن، تمکین کردن
عادات غذاییfood habits, dietary habits, eating habitsواژههای مصوب فرهنگستانرفتار افراد در انتخاب و مصرف غذا
disobeysدیکشنری انگلیسی به فارسیبی پروا، نافرمانی کردن، سرپیچی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، شکستن، سرکشی کردن، خودسری کردن