objectدیکشنری انگلیسی به فارسیهدف - شی، شیء، هدف، موضوع، مفعول، مقصود، شیی، چیز، منظره، شیی ء، کالا، اعتراض کردن، مخالفت کردن
شیئیobjective 1, object glassواژههای مصوب فرهنگستانعدسی یا سامانۀ اپتیکی در ابزارهای نوری که نخستین پرتوهای نور را از شیء دریافت و تصویر اولیه را ایجاد میکند
objectدیکشنری انگلیسی به فارسیهدف - شی، شیء، هدف، موضوع، مفعول، مقصود، شیی، چیز، منظره، شیی ء، کالا، اعتراض کردن، مخالفت کردن