hawsدیکشنری انگلیسی به فارسیهوس، کویج، پرچین، حصار، محوطه، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گیر کردن، درنگ، گله گوسفند و غیره، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، من من کردن، دست چپ بردن
offsetsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعرفه ها، افست، چاپ افست، انحراف، چین، فرزند، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی، خنثی کردن، جبران کردن، متعادل کردن، چاپ افست کردن
offsetsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعرفه ها، افست، چاپ افست، انحراف، چین، فرزند، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی، خنثی کردن، جبران کردن، متعادل کردن، چاپ افست کردن