outriddenدیکشنری انگلیسی به فارسیفراموش شده، در مسابقه چیره شدن، در سواری پیش افتادن از، در برابر طوفان ایستادگی کردن
عارضینلغتنامه دهخداعارضین . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عارض (در حالت نصبی و جری ). رجوع به عارض شود : همه شکرلب و بادام چشم و پسته دهان بنفشه زلف و سیمین عارضین و گل رخسار. امیرمعزی .گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان بر عارضین شاهد