overدیکشنری انگلیسی به فارسیبر فراز، در بالا، مافوق، رویی، فوقانی، بالایی، بیرونی، روی، بالای، در سرتاسر، بالای سر، متجاوز از، ان طرف، بسوی دیگر
averدیکشنری انگلیسی به فارسیهردو، بطور قطع اظهار داشتن، از روی یقین گفتن، اثبات کردن، تصدیق کردن، بحق دانستن
پیشبَستoverjet, overjut, horizontal overbiteواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن لبۀ برندۀ دندانهای قدامی فک بالا جلوتر از لبۀ بُرندۀ دندانهای قدامی فک پایین در حالت بَرهمایی مرکزی است متـ . همپوشانی افقی horizontal overlap
بیشذخیرهoverbooking, oversaleواژههای مصوب فرهنگستانذخیرۀ جا بیش از ظرفیت یک پرواز برای جبران عدم حضور مسافر یا ذخیرهسازیهای مکرر
بیشولتاژovervoltage, overpotentialواژههای مصوب فرهنگستانولتاژی بیشتر از حد متعارف یا ازپیشتعیینشده که سامانه برای عمل کردن به آن نیاز دارد
روباره 2overburden, overlying matrixواژههای مصوب فرهنگستانخاک یا شنی که روی لایههای باستانی را پوشانده است
overdevelopsدیکشنری انگلیسی به فارسیoverdevelops، نور زیاد دیدن، توسعه و عمران زیاد یافتن، بیش از حد نور دیدن