overlapsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
overlapدیکشنری انگلیسی به فارسیهمپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
وَربستگانcontigsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از وَربستها متـ . همسانههای همپوشان overlaps, overlapping clones