overturnدیکشنری انگلیسی به فارسیسرنگونی، واژگونی، واژگون کردن، چپه کردن یا شدن، مضمحل کردن، بر انداختن
واژگونی همرَفتیconvective overturnواژههای مصوب فرهنگستانآمیختگی تودۀ آب لایهلایه براثر تغییر چگالیِ ناشی از تغییر دما متـ . واژگونی2 overturn
واژگونی همرَفتیconvective overturnواژههای مصوب فرهنگستانآمیختگی تودۀ آب لایهلایه براثر تغییر چگالیِ ناشی از تغییر دما متـ . واژگونی2 overturn