pacesدیکشنری انگلیسی به فارسیقدم زدن، سرعت، گام، قدم، تندی، شیوه، گام زدن، با قدم اهسته رفتن، قدم رو کردن، پیمودن
phasesدیکشنری انگلیسی به فارسیفاز، مرحله، صورت، لحاظ، منظر، وجهه، پایه، دوره تحول و تغییر، اهله قمر، وضع، مرحلهای کردن
pashesدیکشنری انگلیسی به فارسیاسبها، ضربت خردکننده، باران شدید، یورش، نرمی، سر، کله، بازور پرتاب کردن، کوبیدن، رگبار تند باریدن
spacesدیکشنری انگلیسی به فارسیفضاها، فضا، فاصله، جا، مساحت، وسعت، مدت معین، زمان کوتاه، دوره، حیز، فاصله دادن، فاصلهگذاشتن، در فضا جا دادن